46 |سرنوشت یک کاغذ (نگاه یکم)
نگاهیکم: یک قاعده درپیت!
چیزی نمانده. همینروزهاست که دوباره همهچیز عوض شود. و بازار چیزهای معمولی تختهشود و گوشیهایمان پر از پیامهای ناخواستهشود و اعصابمان از موسیقیهای حماسی تلوزیون خستهشود و وبلاگها شلوغ شود و خبرگزاریها (احتمالاً) پر از دروغ شود و نصفشب خیابانها لبریز از هایوهوی شود و توی گفتوگوهای تاکسیانه، رقیب تازهای برای «بحث از گرانی» جفتوجور شود و خلاصه اینکه ظاهر خیلیچیزها ناجور شود.
و آنوقتاست که همین مای معمولی، برای مدتی، یا خیلی بانشاطیم یا خیلی عصبی. یا ول هستیم توی خیابان (تا صبح)، یا وول میخوریم توی نت (تا شب).
رنگ دیوارها، رنگ آدمها، رنگ حرفها، رنگ قهرها و آشتیها، رنگ مرگ و زندگی حتا ... همه، میشوند انتخابات. و این قاعدهای جبریاست: «انتخابی در کار نیست که تا «انتخابات» چطور زندگی کنیم!»
پس سرمان که درد نمیکند. حالا که قرار است بیفتیم توی این دریا. پس چرا شنا یاد نگیریم؟
گیرم زیر بار اینکه «در برابر سرنوشت کشور و آینده نظام مسئول هستیم(1)» برویم یا نه. گیرم که انتخابات ایرانمان را «یک مسالهی بینالمللی(2)» بدانیم یا نه.
این قاعدهی در پیت میگوید مجبوریم بیفتیم در انتخابات. بیفتیم توی آب و ماهی نگیریم؟ حیف نیست؟
(۱) صحیفه نور، ج ۱۸، ص ۳۳۶
(۲) اینجا