103 |سی‌روزنامه |بیست‌وهفتم

روز بیست‌وهفتم |نگاره‌ (7)

این روزها هوای شهر کبوترها آنقدر آلوده است
که آن قفس نیمه آرام قبلی برای کبوتر مادر شده است آرزو!

 
لینک نگاره در صورت لود نشدن:
http://bayanbox.ir/id/1388962387531553404?info

 

دعای روز بیست‌وهفتم:
اللهمّ ارْزُقْنی فیهِ فَضْلَ لَیْلَةِ القَدْرِ وصَیّرْ أموری فیهِ من العُسْرِ الى الیُسْرِ واقْبَلْ مَعاذیری وحُطّ عنّی الذّنب والوِزْرِ یا رؤوفاً بِعبادِهِ الصّالِحین......... خدا! امروز خوبی شب قدرو نصیبم کن. کارهای مشکلمو آسون کن. بهونه‌هامو (هرچند به دردنخورن) قبول کن و تاریکی‌ها و گناهامو بنداز دور. ای که با بنده‌های پاکت خوب تا می‌کنی!

82 | نگاره (5)

 

نگاره 5

آدم‌ها و آسمان ... 

71 |سی‌ روزنامه |بیست‌ و‌ چهارم

روزاول |یک‌وجب‌زیرآب
روزدوم |آرماتوربند
روزچهارم |چراغ‌مطالعه
روزپنجم  |کرم‌ها
روزهفتم |ماندگاری
روزنهم |سینک
روزدهم |موشک‌زپرتی
روزیازدهم |نگاره‌های‌ماه
روزدوازدهم |گردی‌های‌فلزی
روزسیزدهم |چروک‌ها
روزهفدهم |مرکه
روزهجدهم |ساکت‌ترین‌مرد
روزنوزدهم |.....
روزبیستم |پیچ‌خوردن
روزبیست‌ویکم |تولدیک‌روضه‌
روزبیست‌ودوم  |ازکوچکی‌های‌روح
روزبیست‌وسوم |عرف‌با واو‌ اضافه

روزبیست‌وچهارم  |نگاره‌های‌ماه(۳)

به امید ظهورش....

 

 

 نگاره(۳)



دعای روز بیست‌وچهارم: اللهمّ إنّي أسْألُكَ فيه ما يُرْضيكَ وأعوذُ بِكَ ممّا يؤذيك وأسألُكَ التّوفيقَ فيهِ لأنْ أطيعَكَ ولا أعْصيكَ يا جَوادَ السّائلين......... خدام! ازت می‌خوام تو این روز اون‌چیزی‌ که راضیت‌ می‌کنه بهم بدی و از چیزی که دل‌آزرده‌ت می‌کنه دورم کنی. ازت می‌خوام توفیق بدی بهم که نوکری و اطاعتتو کنم، که گناه نکنم. ای بخشنده‌ی همه حاجت‌دارها!

 

62 |سی‌روزنامه |یازدهم

روزاول |یک‌وجب‌زیرآب
روزدوم |آرماتوربند
روزچهارم|چراغ‌مطالعه

روزپنجم |کرم‌ها
روز هفتم |ماندگاری
روز نهم |سینک
روزدهم |موشک‌زپرتی

روزیازدهم |نگاره‌های ماه (2)

امروز او به شناسنامه سیزده‌ساله است و به ظاهر هشت ساله. 
سیزده‌سال پیش، با سل به‌دنیا آمد و در بیمارستان نگهش داشتند. چهارسال بعد، وقتی پدرش زائر امام رضا بود و او هنوز ساکن بیمارستان، یتیم شد. و راز و نیاز مادر جوانش بعد از دو سال نتیجه داد و او به خانه برگشت.
حالا امشب، وقتی که فهمیده‌ام او دوباره و بعد از سال‌ها به روماتیسم، بیمارستانی‌شده، یاد پدرش افتاده‌ام که همیشه ذکرش «شکر» بود و یاد مادرش که با آن همه سختی بی‌لبخند نبود هیچ‌وقت. 
یاد امام شفا افتاده‌ام. 
یاد هجده‌ساله‌ی هم‌نام او ...

+ «امن یجیب» برای شفای زهرای سیزده‌ساله.



نگاره (2)

 


دعای روز یازدهم:
اللهمّ حَبّبْ الیّ فیهِ الإحْسانَ وكَرّهْ الیّ فیهِ الفُسوقَ والعِصْیانَ وحَرّمْ علیّ فیهِ السّخَطَ والنّیرانَ بِعَوْنِكَ یا غیاثَ المُسْتغیثین..........
 
خدا! تو این روز خوبی رو تو چشمم دوست‌داشتنی کن و فسق‌وفجور و سر‌پیچی از خودت رو تو چشمم حال‌به‌هم زن کن. و آتیش عذابت رو به تن و روحم حرام كن. به حق تو که به داد ما می‌رسی خدا!!

52  |نگاره‌ها‌ی ماه (1)

بعضی‌وقت‌ها فکری که نمی‌دانم چیست و از کجا آمده، بی‌اجازه پا می‌گذارد توی سرم. بی‌اجازه به دستم می‌رسد، بی‌اجازه کاغذ سفید زیر دستم را خط‌خطی می‌کند و بی‌اجازه کشیده می‌شود. می‌شود یک "نگاره".
و درست وقتی که آن فکر غریبه راهش را کج کرده و رفته، تازه یادم می‌افتد که نشانی‌اش را نپرسیده‌ام.
وقتی که دیگر دیر شده و من مانده‌ام و تنها رد‌پایی از آن فکر. یک "نگاره" ساده!
"نگاره‌ها" را می‌گذارم این‌جا. شاید به نگاه شما آشنا بیایند. شاید از لابه‌لای حرف‌ها و نظر‌ها‌ی‌تان آن فکر را شناختم.

نگاره (۱)

 

 

 

17 |تنهایی و تن‌هایی

تنها رسیدن به خدا سخت‌ترین انتخاب است برای آدم‌های ضعیفی که توی شلوغی‌ها گم‌شده‌اند.
برای دیده‌شدن توی چشم‌های خدا، اول باید فرشته‌ای زمینی نگاه‌مان کند. که یک‌مان بشود دو. که زندگی‌مان ستونی پیدا کند و آن‌وقت است که می‌توانیم با اطمینان قدم برداریم. در هر جاده‌ای و با هر جنسی.
برای رسیدن به خدا باید با فرشته بود نه: «تن‌ها»

تن‌ها




2 |همه‌ی هواها

آخرین روز شعبان قرار شد ساکت باشم تا آخرین روز رمضان. توی سکوت راحت می‌شود صدای خدا را شنید. محتاج شنیدن صدایش بودم. و محتاج‌تر به دیدن لبخند خدا.
بعد از "سربرآوردن ماه بهانه" باید بهانه‌ای جور می‌کردم. برای این‌که پیش چشم خدا بیشتر از بقیه‌ دیده شوم.
دادن بهانه دست خدا، گاهی سخت ونفس گیر است اما شیرین. سکوت بهترین بهانه‌ی آن‌روزهایم بود. سکوتم حکم ترک عادت را داشت.
روزهای سخت کنارگذاشتن عادت فرقی ندارد با شناکردن زیرآب و رساندن کف دست به کف یک استخر عمیق. همان‌وقتی که نفسی نمی‌ماند برای کشیدن و دلت می‌خواهد هرچه زودتر برسی به هوا و ساعت‌ها بمانی روی آب. اما دستت که به مقصد برسد و برگردی روی آب و همه‌ی هوا‌ها بشود مال تو، نفس عمیقی که می‌کشی خوشمزه‌تر از همه‌ی نفس‌‌‌‌‌های عالم است.
من لبخند خدا را دیدم و همه‌ی هواها را نفس کشیدم بعد از سکوت. حالا دلم می‌خواهد گوشه‌ی دفترم بنویسم: «ما خیلی خوش‌بختیم از این‌همه نگاه!»