روزاول |یک‌وجب‌زیرآب
روزدوم |آرماتوربند
روزچهارم|چراغ‌مطالعه

روزپنجم |کرم‌ها
روز هفتم |ماندگاری
روز نهم |سینک

روز دهم |موشک زپرتی

وسط افطار بودیم هنوز که حرف اختراعاتش آمد وسط. از هواپیمای دست‌سازش گفت که وقت سوخت‌گیری و قبل از پرواز آتش گرفته. و بعد که دید به‌خاطر شکست‌خوردن آزمایش‌هایش داریم از خودمان هم‌دردی نشان می‌دهیم، شاید برای خوش‌حال کردن‌مان، صحبت را کشاند به جدیدترین پروژه‌اش. «موشک با سوخت جامد»!
لقمه‌ای که آن‌لحظه توی دهانم بود نزدیک بود توی حلقم گیر کند. خاطرات شهیدتهرانی مقدم، پدر موشکی ایران، را نخوانده‌ام هنوز، اما بعید می‌دانم در چهارده‌سالگی به‌اندازه‌ی محمدجواد، پسر دخترعمه‌‌‌ی من، سرشار از اعتمادبه‌نفس بوده باشد!
محمدجواد کمی از خواص موشکش حرف زد و گفت: «از نظر توانایی و مکانیزم جنگی با موشک‌های فجر سپاه برابری می‌کند»
ما را که متعجب دید، از اتاق بیرون رفت. دو دقیقه‌ی بعد با لوله‌ای فولادی به طول چهل‌ و قطر هفت سانتیمتر برگشت. لوله‌ای که چهار پره‌ی مثلثی بدقواره، ناشیانه به تهش جوش خورده بود و کلاهکی پلاستیکی به زور چسبیده بود به سرش. جا خوردیم!
تا ده دقیقه‌ی بعد، کارمان دست‌به‌دست کردن لوله بود. یکی‌مان تویش را نگاه کرد و با خنده گفت، «این‌که خالیه!»
یکی‌مان که زور می‌زد نخندد پرسید: «یعنی فلسطین با همینا اسرائیل رو موشک‌باران کرده؟»
آن یکی هم که می‌خواست جدی‌تر از بقیه به مخترع جوان روحیه بدهد پرسید: «این از نوع بالستیکه یا هدایت شونده؟» که باز همه خندیدند.
اولش به‌نظر می‌رسید حق با ماست و موشک محمدجواد زور نشانه رفتن هیچ هدفی را ندارد. اما اشتباه می‌کردیم. آن کسی که پای بدبخت کردن ما قسم خورده، حتی در رمضان خدا، حتی پای سفره‌ی افطار، حتی با موشک زپرتی محمدجواد، خوب بلد است نشانه‌گیری کند و هدفش را بترکاند!



دعای روز دهم: 
اللهمّ اجْعلنی فیهِ من المُتوكّلین علیكَ واجْعلنی فیهِ من الفائِزینَ لَدَیْكَ واجْعلنی فیهِ من المُقَرّبینَ الیكَ بإحْسانِكَ یاغایَةَ الطّالِبین......
 خدام! تو این روز منو بذار تو دار و دسته‌ی اونایی که به تو توکل می‌کنن. که بشم جزء خوش‌بخت‌ها. که بشم از اونایی که به تو نزدیکن. به حق بخشندگیت ای تنها گنج همه جست وجوگرها.