ـ روزه‌ای؟
ـ تو این گرمای جهنم کی روزه می‌گیره؟
ـ بیا یه قُلپ آب بزن
ـ ... گفتم روزه ندارم ... شرف که دارم.
[گفت‌وگوی دو راننده تاکسی بی‌روزه، چهار عصر]

 

مچاله‌‌ها:
یک. بعضی‌ها ماه رمضان که می‌آید،
وعده‌های غذایی‌شان منظم‌تر می‌شود،
با حرارت بیشتری در ملأعام بطری آب را سر می‌کشند
و یکهو بدون آن‌که خودشان بدانند چرا، سیگاری می‌شوند.
دو. اعصاب نداریم.

 


دعای روز چهارم:
اللهمّ قوّني فيهِ على إقامَةِ أمْرِكَ و اذِقْني فيهِ حَلاوَةَ ذِكْرِكَ و أوْزِعْني فيهِ لأداءِ شُكْرَكَ بِكَرَمِكَ و احْفَظني فيهِ 
بِحِفظْكَ و سِتْرِكَ يـاأبْصَرَ
النّاظرين.
ای خدا! انقدر بهم انرژی بده که بتونم تو این روز به دستورت‌ عمل کنم و یادت که می‌کنم دلم غنج بره و (بعد از همه‌ی این‌ها) اوضاع جوری بشه که بتونم شکرت کنم. خدا منو با دست خودت نگه‌دار و پرده بکش روی بدیهام. تو که هیچ چشمی به اندازه‌ی چشم تو عالم رو نمی‌ بینه!