روزاول |یک‌وجب‌زیرآب
روزدوم |آرماتوربند
روزچهارم|چراغ‌مطالعه

روزپنجم |کرم‌ها
روز هفتم |ماندگاری


روزنهم
|سینک‌
رفته‌بودیم خانه‌ی قدیمی، که هم دستی به سر و رویش بکشیم و هم آخرین خاطره‌های اولین‌سقف‌‌مان را جمع‌وجور کنیم. رسیدیم به آشپزخانه. به سینک ظرف‌شویی.
آن‌گوشه، از دل کثیفی‌ها، از سردی آلمینیوم‌ها، سبزی کوچکی سر در آورده‌بود...

 


یک‌جمله مناجات:
خدا. دل من از سینک ظرف‌شویی آهنی‌تر و کثیف‌تر است؟


مچاله‌ها:
کله‌ی صبح گوشی‌ام زنگ خورده. آن‌ور خط می‌گوید: 
«از شرکت رایتل مزاحم شدم. شماره‌ی شما با پیش‌شماره‌ی 0921 آماده شده...» 
توی دلم جوابش می‌دهم که: 
«من همراه اول را که در بی‌نتی به دادم‌ان رسیده با
بنفش شما عوض نمی‌کنم!!»

مخابرات تا چند روزه آینده ای‌دی‌اس‌ال‌دارمان می‌کند ان‌شاء‌الله.



دعای روز نهم:
اللهم  اجعل‌لی فیه نصیباً من رحمتک‌الواسعه واهدِنی فیه لِبراهینکَ الّساطعه و خُذ بِناصیتی الی مرضاتِک الجامعه لِمَحبّتک یا اَمَل المُشتاقین ..........
خدا! امروز (ظرف شکسته‌ی دلمو بگیر و) سهمی از دریای رحمتت بهم بده و با بهترین فانوس‌ها(ی دریایی) راهو نشونم بده. (یعنی بهم لطف کن و) سرمو با دست خودت بگردون به همون سمتی که باید برم. به سمت جایی که به رضایت تو می‌رسه. به حق اون محبتی که با دستای تو کاشته می‌شه تو دل عاشق‌ها.