مجهول‌های این معادله حساب شدنی نیست!
گاهی وقتی نشسته‌ای جفتِ خانه‌ی خدا، با تمیزترین لباس و بیشترین حضور قلب، اسمت می‌رود کنار اسمِ عزیزترین‌های شب قدر. گاهی اما همین که توی حیاط خانه‌ات نشسته باشی زیر سقف آسمان با یک لیوان چای در دست، کافی است تا عزیزترین شوی.
شبِ قدر خدا را نمی‌شود با ضرب و تقسیم‌های مدرسه و دانشگاه به نتیجه رساند.
امشب مسجد باشی یا بیابان، حرم باشی یا حسینیه، خیابان باشی یا توی حیاط، احتمالا تنها علامتی که از معادله‌ی شب قدرت به تو واگذار می‌کنند، علامت منهاست. یک علامت منهای بزرگ که باید بگذاری پشت بعضی چیزها. پُشت عاشقانه‌هایی که بوی دنیا می‌دهد. پُشت پست‌هایی که مغرورت می‌کند. پشت قدم‌هایی که با هوس برداشته می‌شود...
امشب، فقط علامت منها دست ماست.

 

دعای روز هجدهم:
اللهمّ نَبّهْنی فیهِ لِبَرَكاتِ أسْحارِهِ ونوّرْ فیهِ قلبی بِضِیاءِ أنْوارِهِ وخُذْ بِكُلّ أعْضائی الى اتّباعِ آثارِهِ بِنورِكَ یا مُنَوّرَ قُلوبِ العارفین.
خدا! چشمام رو باز کن بفهمم توی سحر‌ای این ماه چه خبره! دلم رو با نور این این شب‌ها روشن کن. خودت به دست و پام فرمون بده کجا برن. ای چراغ دل‌هایی که دنبال حقیقتند. [تو این شب‌های تاریکِ وحشتناکِ بدون تو... خدا]